Listen

Description

#گلهای_شجریان (۴۶) 

گل‌های تازه ۲۵ - افسانه‌ی شیرین - آواز بیات اصفهان

خوانندگان: محمدرضا #شجریان و #هایده

ویولن و آهنگساز: همایون #خرم

تار: فریدون #حافظی 

سنتور: مجید #نجاحی

گوینده: فیروزه #امیرمعز 

غزل آواز: فرخی یزدی

غزل تصنیف: بهادر یگانه

ای بی‌وفا راز دل بشنو از خموشی من

این سکوت مرا ناشنیده مگیر

ای آشنا چشم دل بگشا حال من بنگر

سوز و ساز دلم را ندیده مگیر

امشب که تو در کنار منی غمگسار منی

سایه از سرمن تا سپیده مگیر

ای اشک من خیز و پرده مپوش پیشِ چشمِ تَرَم

بخت دیدن او راه دیده مگیر

دل دیوانۀ ‏ من به غیر از محبت گناهی ندارد خدا داند

منم آن مرغ وحشی که در هر بیابان به طرفی سرشکی بیفشاند

شده چون مرغ طوفان به جز بی‌پناهی پناهی ندارد خدا داند

 به جز این اشک سوزان، دلِ ناامیدم گواهی ندارد خدا داند

ای بی‌وفا راز دل بشنو از خموشی من

ای آشنا چشمِ دل بگشا حالِ من بنگر

دلم ویران هر زمان بهانۀ تو

این سکوت مرا ناشنیده مگیر

سوز و ساز دلم را ندیده مگیر

سرم دارد شور جاودانۀ تو

روی دل بود به سوی آستانۀ تو

چو آید شبِ در میانّ تیرگی‌ها

گشاید پر روحِ من به شور و غوغا  

رو کنم چو مرغ وحشی سوی خانۀ تو

ای بی‌وفا راز دل بشنو از خموشی من

ای آشنا چشم دل بگشا حال من بنگر

این سکوت مرا ناشنیده مگیر

سوز و ساز دلم را ندیده مگیر

شب چو در بستم و مست از میِ نابش کردم

ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

منزل مردم بیگانه چو شد خانۀ چشم

آن‌قدر گریه نمودم که خرابش کردم

شرحِ داغِ دلِ پروانه چو گفتم با شمع

آتشی در دلش افکندم و آبش کردم

غرق خون بود و نمی‌مُرد ز حسرت فرهاد

خواندم افسانۀ شیرین و به خوابش کردم

دل که خونابۀ غم بود و جگر گوشۀ درد

بر سرِ آتشِ جورِ تو کبابش کردم

زندگی کردنِ من مردن تدریجی بود

آنچه جان کَند تنم عمر حسابش کردم