کرانهی زمان
اجرای خصوصی در اصفهان، دشتی، شور، همایون و چهارگاه
کمانچه و سهتار: محمدرضا لطفی
تنبک و آواز: ناصر فرهنگفر
بداههنوازی در منزل مهران لطفی – ۳ آبان ۱۳۷۲
چون مُرده شوم، خاکِ مرا گُم سازید
احوالِ مرا عبرتِ مردم سازید
خاک تن من به باده آعشته کنید
وَز کالبدم خشتِ سَرِ خُم سازید
نامدگان و رفتگان از دو کرانهی زمان
سوی تو میدوند هان! ای تو همیشه در میان
آه که میزند برون از سر و سینه موج خون
من چه کنم که از درون دست تو میکشد کمان
ز گلبن چید گلچینی گلی را
شنید از پی صدای بلبلی را
تو خرسندی گلی چیدی و رفتی
ندانستی که آزردی دلی را
گریه میگیردم از بیهوده خندیدن گل
که همین خنده شود خود سبب چیدن گل
چه نیازیست به چیدن ، که دل انگیزتر است
بر سر ساقهی فیروزه نشان ، دیدن گل
چمن و باغ و درختان ، همه در وجد آیند
زین به هر سوی گراییدن و رقصیدن گل
میشکستند که دستی سوی هر گل نرود
میشنیدند اگر نغمه ی نالیدن گل
آنقدر زود شود پرپر و بر باد رود
که نماند به کسی فرصت بوییدن گل
از لای شکاف شاخهی گل
دزدیده دراو نگاه کردم
می داد به باد زلف و می گفت
روز همه را سیاه کردم
فهمید کسی کنار باغ است
چون خندهی قاه قاه کردم
بلبلی برگِ گُلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن شور و نوا خوش نغمههایِ زار داشت
گفتمش در عین وصل، این ناله و فریاد چیست؟
گفت ما را جلوهٔ معشوق در این کار داشت
گر نظری هست و نه بر روی توست، بر خطاست
ور گذری هست و نه در کوی توست، نابجاست
آنکه بسنجید رخت را به ماه ز اشتباه
گفت که هم سنگ ترازوی توست، از تو کاست
نه در مسجد گذارندم که رندم
نه در میخانه، کاین خمار خام است!
برای مسجد و میخانه راهی ست
غریبم عاشقم کاین ره کدام است؟