Listen

Description

برق غیرت – اجرای خصوصی محمدرضا شجریان و محمد موسوی – ۱۶ آذر ۵۸

در محضر استاد دادبه

اجرای خصوصی در شور و مخالف سه‌گاه

حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم

که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم

جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم

یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم

جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم

تا حریفان دغا را به جهان کم بینم

سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو

گر دهد دست که دامن ز جهان برچینم

بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح

شرمسار از رخ ساقی و می رنگینم

سینه ی تنگ من و بار غم او هیهات

مرد این بار گران نیست دل مسکینم

بر دلم گرد ستم‌هاست خدایا مپسند

که مکدر شود آیینه مهرآیینم

من اگر رندِ خراباتم و گر زاهدِ شهر

این مَتاعم که همی‌بینی و کمتر زینم

****

ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

تا درخت دوستی کی بر دهد

حالیا رفتیم و بذری کاشتیم

گفت و گو آیین درویشی نبود

ور نه با تو ماجراها داشتیم

شیوهٔ چشمت فریب جنگ داشت

ما ندانستیم و صلح انگاشتیم

******

در اَزَل پرتو حُسنت ز تجلّی دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

جلوه‌ای کرد رُخَت دید مَلِک عشق نداشت

عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد

برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد

نظری کرد که بیند به جهان صورت خویش

خیمه در آب و گل مزرعه ی آدم زد

****

گر ز حال دل خبر داری بگو

ور نشانی مختصر داری بگو

مرگ را دانم ولی تا کوی دوست

راه اگر نزدیکتر داری بگو

********

امشب ز غمت میان خون خواهم خفت

وز بستر عافیت برون خواهم خفت

باور نکنی خیال خود را بفرست

تا در نگری که بی تو چون خواهم خفت