این نوشته سفری درونی را روایت میکند که با چسباندن پرندگان کاغذی بر شیشه پنجره در ابتدای سکونت در خانهای جدید آغاز میشود. آنچه در ابتدا صرفاً خواستهای دلی و شاید کودکانه به نظر میرسید، به مرور زمان و با ساختن خانهای برای گنجشکها و توجه به طبیعت اطراف، به فضایی برای شفای روح و اشراق تبدیل میشود. نویسنده درمییابد که این پرندگان نقاشیشده و ارتباط با طبیعت نه تنها بیهدف نبودهاند، بلکه نگهبانان روح او شدهاند و در گذر زمان به او کمک کردهاند تا راه شفا را بیابد و خانه را به پناهگاهی برای خود تبدیل کنددر نخستین روزهای ورودم به این خانه در مارس ۲۰۲۳، بیهیچ نقشهای از آینده، تنها با ندایی از درون، پرندگان کاغذی را بر شیشههای پنجره نشیمن چسباندم. آن زمان هنوز واژههایی چون مراقب درون، پناهگاه دفاعی، یا روح محافظ پرندگان را نمیشناختم. تنها چیزی که میدانستم، این بود که دلم پرنده میخواست؛ صدایی، حضوری، نگاهی آشنا از دل طبیعت. خندیدند... گفتند "بچه شدی؟"، "مگه مهدکودکه؟" و من آرام گفتم: «برای دل خودم است.»دو سال گذشت... و حالا، پنجرهام را میبینم که پرندگانش نه نقش، که آیینهٔ رازند. و بالکنم: با گلدانهایی که برایشان خانه ساختم، چراغهایی که شبها روشناند، و دانههایی که هر صبح میریزم. اینجا خانهٔ بیصدای گنجشکهاست، خانهٔ اشراق من. در آن نزدیکی، طاووسی مرا نگریست، غازی با خانوادهاش در آب لغزید، و بویی از گلهای یاس بنفش بینام، مرا برد به کودکی.نمیدانستم آن روز که پرندهها را به پنجره چسباندم، در حقیقت، نگهبانان روحِ من را فراخواندهام. پرندگانی از نوعی دیگر: نمادهای حضور، مراقبه، حافظان روح زخمخوردهای که آرام آرام راه شفا را مییابد.امروز، در مهربانی آفتاب ماه مه ۲۰۲۵، میدانم: هیچ کاری از سر دل بیهوده نیست. خانهای که با دست پر کردهام، خودم را نگه داشته است.و چه زیباست وقتی پرندگان نقاشیشده، پرواز را به پرندگان واقعی نشان میدهند.