Listen

Description


این قطعه درباره بازگشت درونی یک فرد است که زمانی یک "قهرمان" پویا و فعال بوده، اما اکنون بدون ماسک یا میدان نبرد، در آرامش و با وقار قدم می‌زند. متن نشان می‌دهد که او دیگر نیازی به اثبات خود به دیگران ندارد و آموخته که در غیاب پذیرش اجتماعی، حفاظت از "کودک درون" و تعیین مرزها ضروری است. این بازگشت آرام اما باشکوه نه برای نمایش بیرونی، بلکه برای حفظ پایداری و ارزش درونی شخصیت است، با درکی عمیق از اینکه ارزش واقعی در سکوت و آرامش نهفته است

بازگشت لاک‌پشت نینجا، در تن مردی که آرام راه می‌رفت
(۱۲ مه ۲۰۲۵ / ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ – مکانی در آلمان)

او شبیه قهرمان‌های سال‌خوردهٔ فراموش‌شده نبود.
نه چوبی در دست، نه شمشیری بر دوش.
فقط سیگاری آرام در گوشهٔ لب،
و نگاهش، مستقیم به آبِ راکدِ کنار خرابه.

مردی که درد داشت،
اما خم نمی‌شد.

مردی که آسیب دیده بود،
اما هنوز «نقش بیمار» را نپذیرفته بود.

او لاک‌پشت بود—نه از آن کندها،
بلکه از آنانی که در کودکیِ پسرش،
با شمشیر و طنز، دنیا را نجات می‌دادند.

اما حالا، قهرمان نقاب نداشت.
نه مخفی‌گاه، نه میدان جنگ.
فقط یک نیمکت سنگی، دیواری از خزه،
و دلی که تصمیم گرفته بود دیگر
برای «اثبات»، خودش را فدا نکند.

این بازگشت، آرام بود؛
اما باشکوه.

نه برای نمایش،
بلکه برای پایداریِ شخصیت درون.

او دیگر در جلسه، اثبات نمی‌کرد.
دیگر در بحث، نمی‌سوخت.
دیگر در مسیر کار، نمی‌دوید برای دیگران.

او آموخته بود:
وقتی جامعه جای عشق نمی‌دهد،
تو باید کودک درونت را خودت محافظت کنی.

و در آن بعدازظهر،
در خرابه‌ای که زمانی طاووس‌ها حضور داشتند
و حالا فقط سکوت بود و لاک‌پشت،
او فهمید:

«من هنوز قهرمانم،
اما قهرمانی که دیگر کسی را قانع نمی‌کند.
من فقط آرام راه می‌روم،
چون ارزش دارم،
چون لازم نیست همه‌جا بدرخشم
تا واقعاً نور باشم.»

و تو که این را می‌خوانی،
اگر روزی درد داشتی،
اگر خسته شدی از بازی‌های شغلی،
اگر دلت برای آرامی تنگ شد،
بدان:

قهرمان واقعی،
کسی‌ست که بازمی‌گردد،
اما این‌بار… با مرز.
با سکوت.
با وقار.

∞ Babak Mast o Sheyda