Listen

Description

سرو ایستاده به چو تو رفتار می‌کنیطوطی خموش به چو تو گفتار می‌کنیکس دل به اختیار به مهرت نمی‌دهددامی نهاده‌ای که گرفتار می‌کنیتو خود چه فتنه‌ای که به چشمان ترک مستتاراج عقل مردم هشیار می‌کنیاز دوستی که دارم و غیرت که می‌برمخشم آیدم که چشم به اغیار می‌کنیگفتی نظر خطاست تو دل می‌بری رواستخود کرده جرم و خلق گنهکارمی‌کنیهرگز فرامشت نشود دفتر خلافبا دوستان چنین که تو تکرار می‌کنیدستان به خون تازه بیچارگان خضابهرگز کس این کند که تو عیار می‌کنیبا دشمنان موافق و با دوستان به خشمیاری نباشد این که تو با یار می‌کنیتا من سماع می‌شنوم پند نشنومای مدعی نصیحت بی‌کار می‌کنیگر تیغ می‌زنی سپر اینک وجود منصلح است از این طرف که تو پیکار می‌کنیاز روی دوست تا نکنی رو به آفتابکز آفتاب روی به دیوار می‌کنیزنهار سعدی از دل سنگین کافرشکافر چه غم خورد چو تو زنهار می‌کنی


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.