Listen

Description

دانی چه گفت مرا آن بلبل سحریتو خود چه آدمی کز عشق بی‌خبریاشتر به شعر عرب در حالت است و طربگر ذوق نیست تو را کژطبع جانوریمن هرگز از تو نظر با خویشتن نکنمبیننده تن ندهد هرگز به بی بصریاز بس که در نظرم خوب آمدی صنماهر جا که می‌نگرم گویی که در نظریدیگر نگه نکنم بالای سرو چمندیگر صفت نکنم رفتار کبک دریکبک این چنین نرود سرو این چنین نچمدطاووس را نرسد پیش تو جلوه گریهر گه که می‌گذری من در تو می‌نگرمکز حسن قامت خود با کس نمی‌نگریاز بس که فتنه شوم بر رفتنت نه عجببر خویشتن تو ز ما صد بار فتنه‌تریباری به حکم کرم بر حال ما بنگرکافتد که بار دگر بر خاک ما گذریسعدی به جور و جفا مهر از تو برنکندمن خاک پای توام ور خون من بخوری


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.